سفارش تبلیغ
صبا ویژن



زهرا - مادر






درباره نویسنده
زهرا - مادر
پاک روان
دارم زندگی مادر(صدیقه خانم) رو اینجا از زبان بروبچهای خودش براتون تعریف میکنم.زندگی یه حاج خانم هنرمند.یه مادر عاشق.یه عابد زاهد...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
عروس آ عروسی
تولد بچه ها
غصه های احمد
مادر


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
زهرا - مادر

آمار بازدید
بازدید کل :24083
بازدید امروز : 16
 RSS 

   

یکی دو سال بعد از علی آقاش بود که زهرا را باردار شد. حالا دیگه علیرضا آ احمدرضا دوتا پسری تخس آ شیطونی بودن که صدیقه هرآن باید حواسش به اینا جمع می کرد. این دوتا پسر عینی دوتاپسری دوقلو برا صدیقه زحمت داشتن.این یکی دوسال به صدیق خانم خیلی سخت گذشت.

 

حج اسماعیل داشت زمینی را که کناری خونه ی حج اکبر خریده بود می ساخت. آخه دیگه کم کم داشت ایالوار می شد. یه خونه با باغ آ بری درست آ حسابی . این وسط مجبور شد خونه ای را که توش نشسته بودند را بفروشه آ خالی کنه.. آ تا خونه جدیدش آماده بشه توو خونه ی تهی بن بستی پشتی خونه حج اکبراینا بیشینه.

 

تمومی این جابه جا شدنا توو زمانی حاملگی صدیق خانوم بود. صدیقه بنده خدا با چه سختی هم بچه داری داشت , هم شوور داری آ هم باید مواظبی این بچه باشد که توو راه داشت.. زهرا توو همین خونه ی آخری بن بست بدنیا اومد. زهرا که به دنیا اومد, فاطمه عینی عروسک میگرفدش به بغل آ سرش به عروسک بازی گرم میشد. این دومین دختری صدیق خانوم بود. زهرا یه دختری ناز آ نازک-نارنجی بود.



نویسنده » پاک روان » ساعت 2:40 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 14