دیشب پسرعمه حسن اومده بودن خونه ی ما عید دیدنی. با فرحناز خانوم آ شهناز خانومشون.
چه زود گذشت, یکسال. با خانواده اومده بودن بازدید پارسال ما.
گفتیم و گفتیم از شیرینی های گذشته. پسرعمه حسن از حاج دایی(حج اکبر=بابای صدیقه خانوم) و دایی کرمعلی, دایزه آقابی بی. دایزه ربابه, دایزه خدیجه, دایزه فاطمه, دایزه ...دختر عمه زهرا. حاج عمو که خونشون دنبالی همین مادی محله مون بود.
از چوب فروشی حاج دایی می گفتن. پسرخاله حاجی. پسرخاله مهدی. از عیدی گرفتنها و خالی کردن جیب حاج دایی. از اولین کفشی که حاج دایی براشون خریده بوده. دایزه آقا بی بی(مادر حاج اسماعیل).از عمویی به نام نجار خان.
پسرعمه حسن از همدست شدنهاشون با حسین آقا تعریف می کردن . از ترکه خوردنهاشون از دست .....
از تخته فولاد. از مصلا و ورزشگاه و قطعه هایی از تخته فولاد که حذف شد و مقبره ی بزرگانی که وسط اتوبان و خیابان افتاده و ...